بعضی از اشیا حس دارند …
گریه می کنند … مثل بالش من …
هرشب غرق اشک است !
.
.
همونایی که خنده هاشون گوشه فلک رو کر می کنه …
همونایی هستن که صدای گریه های آرومشونو حتی بالشتشون نمی شنوه …
.
.
شنیدید که میگن : اونی که گریه می کنه یه درد داره اما اونی که میخنده هزار تا ؟
من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره ولی اونی که گریه میکنه به هزار تا از دردهاش خندیده اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده …
.
.
از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !
.
.
حس خوبی نیست در رویای کسی گم شوی که فکر تو حتی در خوابش هم نمیگنجد … !
.
.
این روزها میگذرند ولی من از این روزها نمیگذرم …
.
.
گاهی مجبوری برای راحت کردن خیال دیگران ، خود را خوشحال نشان بدهی ولـــــی چه حیف که درونت غوغاست …
.
.
من سوسو میزنم ؛ فانوس ها تماشایم می کنند !
.
.
رفتن هم حرف عجیبی است ، شبیه اشتباه آمدن است !
.
.
آلزایمر درد نیست ، برای بعضی ها درمان است !
.
.
دودی که از دهانم بیرون میاد ، دود سیگار نیست !
قلبم سوخته …
.
.
از زخم زبان های مردم ناراحت نباش اینها همان هایی هستند که به آسمان و هوای بارانی مگویند “خراب”
.
.
بدتر از رفتن ، گندیست که انسانها به باور یکدیگر می زنند !
.
.
به تو ساده دل ندادم که بری ساده ز یادم …
.
.
اعصابم این روزها عین بیسکویت شده …
از اون بیسکویت هایی که یک هفته میمونه ته کیفت ، که یادت میره بخوریش …
همون ته له میشه ، خورد میشه ، پوووووودر میشه !
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
نظرتون درباره وبلاگ چیه ؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت